مالی که فدیۀ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت بازگشتن وی از این دیار. (آنندراج). نقدی که پادشاه غالب از مغلوب ستاند. مالی که سلطان و امیر مغلوب برای مراجعت و صلح به پادشاهی غالب دهد. (یادداشت مؤلف). مالی که پادشاه در وقت مرور از موضعی از صاحب آن می گیرد به بهای نعل اسب خود که از آنجا عبور کرده است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع ص 2148) : هین که به میدان حسن رخش درافکند یار بیش بهاتر ز جان نعل بهائی بیار. خاقانی. اسکندر گفت پامزد و برگ لشکر و نعل بهاء من چقدر باشد که بدهد گفتند هزار خایۀ زرین. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). مرور او به ظاهر مولتان بود، ایلچی به قباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 147). فرمود تا صدهزار دینار زر نقد کرمانی از جهت نعل بهاء لشکر بر شهر و رعیت قسمت کنند. (بدایع الازمان). گر دست دهد دولت آنم که سر خویش در پای سمند تو کنم نعل بهائی. سعدی. داغ بر سینه نشان سم رخش غم اوست جان ودل عرض کنم نعل بهائی دارد. ظهوری (آنندراج)
مالی که فدیۀ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت بازگشتن وی از این دیار. (آنندراج). نقدی که پادشاه غالب از مغلوب ستاند. مالی که سلطان و امیر مغلوب برای مراجعت و صلح به پادشاهی غالب دهد. (یادداشت مؤلف). مالی که پادشاه در وقت مرور از موضعی از صاحب آن می گیرد به بهای نعل اسب خود که از آنجا عبور کرده است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع ص 2148) : هین که به میدان حسن رخش درافکند یار بیش بهاتر ز جان نعل بهائی بیار. خاقانی. اسکندر گفت پامزد و برگ لشکر و نعل بهاء من چقدر باشد که بدهد گفتند هزار خایۀ زرین. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). مرور او به ظاهر مولتان بود، ایلچی به قباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 147). فرمود تا صدهزار دینار زر نقد کرمانی از جهت نعل بهاء لشکر بر شهر و رعیت قسمت کنند. (بدایع الازمان). گر دست دهد دولت آنم که سر خویش در پای سمند تو کنم نعل بهائی. سعدی. داغ بر سینه نشان سم رخش غم اوست جان ودل عرض کنم نعل بهائی دارد. ظهوری (آنندراج)
جملۀ دعائی مأخوذ از جملۀ عربی ’طال بقائه’. یعنی زندگانی او دراز باد یا جاودان باد. و فارسی زبانان هاء ضمیر آن را حذف کنند و طال بقا گویند و آن را در درود گفتن و آفرین خواندن و ثناگوئی به کار برند: و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبائی و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35). تا نیاید وحی ز او غرّه مباش تو بدان گلگونۀطال بقاش. مولوی. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی
جملۀ دعائی مأخوذ از جملۀ عربی ’طال بقائه’. یعنی زندگانی او دراز باد یا جاودان باد. و فارسی زبانان هاء ضمیر آن را حذف کنند و طال بقا گویند و آن را در درود گفتن و آفرین خواندن و ثناگوئی به کار برند: و در ضیافت دولت طفیلیان مملکت را مرحبائی و طال بقائی شنوانیده آید. (سندبادنامه ص 35). تا نیاید وحی ز او غرّه مباش تو بدان گلگونۀطال بقاش. مولوی. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی
مالی که پادشاه هنگام عبور از جایی ببهای نعل اسب خود از صاحب آنجا یا از اهالی محل میگرفته تقدیمی بشاه یا سردار لشکر: مرور او بظاهر مولتان بود. ایلچی بقباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست
مالی که پادشاه هنگام عبور از جایی ببهای نعل اسب خود از صاحب آنجا یا از اهالی محل میگرفته تقدیمی بشاه یا سردار لشکر: مرور او بظاهر مولتان بود. ایلچی بقباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست